جامدادی
و اینک هنر دخترم . که نیمی از آن در تابستان و بقیه اش که با من و مادرش (مادربزرگش) بود حالا تکمیل شده است. کاموای این کیف ها را از محمود آباد خریده بودیم.وقتی رفته بودیم مسافرت. نخ مشکی و نخ قرمز بهاران ،( از این نخهای نازک ) خریدیم و به ذهنمان رسید که دو تایش را قاطی کنیم و نتیجه شد این جامدادی ها که دختر بزرگه خودش را خجالت داد و برای خودش بافت. یکی برای مدرسه و یکی برای کلاس زبان. مادر هم حدود یک ماه قبل آستر برایش دوخت.(آن موقع من هنوز حرکت انتحاری دوختن آستر را انجام نداده بودم و ناشی بودم.) وقتی برای کیف خودم آستر دوختم و زیپ دوختم ، با کمال اعتماد...